جدول جو
جدول جو

معنی داغ بررخ - جستجوی لغت در جدول جو

داغ بررخ
(بَ رُ)
داغ برروی. رجوع به ترکیبات کلمه داغ شود:
او غلام داغ بررخ عنبر درگاه تست
عنبری را در دریا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.
- داغ بررخ زاده، با داغ بندگی زاده. که از آغاز با داغ بندگی است. غلام خانه زاد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
که داغ بر چهره دارد. داغ بررخ. داغ برروی. کنایه از داغ بندگی داشتن است. رجوع به ترکیبات کلمه داغ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
داغ بررو. کنایه از غلام و پرستار. (آنندراج) :
حبش داغ برروی فرمان اوست
سیه پوشی زنگ ز افغان اوست.
نظامی.
رجوع به ترکیبات کلمه داغ و نیز رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 257 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دارای نقش و علامت داغ بر ران و فخذ. رجوع به ترکیبات کلمه داغ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
محو کردن اثر داغ، قرین حرمان و دل سوختگی شدن:
بی تو داغ همنشینان زین گلستان میبرم
از سبکروحان چو بوی گل سفر پنهان خوش است.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا